به نام خدا و شروعی دوباره ...
عمر آدمی لحظه ای بیش نیست، وجودش جریانی گذرا، احساساتش مبهم، جسمش طعمه ی کرم ها، نفسش گردبادی ناآرام، سرنوشتش نامعلوم و شهرتش ناپایدار است. مختصر این که آدمی از لحاظ جسمانی همچون آب جاری، و از لحاظ نفسانی همچون خواب و خیال و بخار است؛ زندگی چیزی نیست جز نبرد، اقامتی کوتاه در سرزمینی بیگانه؛ و پس از شهرت، گمنامی فرا می رسد. پس چه چیزی می تواند راهنما و پاسدار آدمی باشد؟ فقط و فقط یک چیز: فلسفه.
فیلسوف بودن یعنی پاک و سالم نگه داشتن روح الهی خود، یعنی روحی فارغ از لذت و درد داشتن، یعنی هدف داشتن و از کذب و ریا مبرا بودن، یعنی در قید کرده ها و نکرده های دیگران نبودن، یعنی تن به قضا دادن و خدایان را منشاء امور دانستن- و از همه مهم تر یعنی با متانت در انتظار مرگ بودن و مرگ را جز انحلال ساده ی عناصر سازنده ی موجودات زنده ندانستن. اگر این عناصر بنفسه از ترکیب و بازترکیب بی پایان خود آسیب نمی بینند، چرا باید به تغییر و انحلال کل ظنین باشیم؟ تغییر جزیی از راه و رسم طبیعت است؛ و در راه و رسم طبیعت هیچ شری وجود ندارد.
** همچون دماغه ای باش که همواره امواج را می شکند: او محکم و استوار می ایستد، در حالی که هیاهوی امواج به سرعت فرو می نشیند. «چقدر بد اقبالم که چنین اتفاقی برایم افتاد!» به هیچ وجه این طور نیست؛ در عوض بگو: «چقدر خوش اقبالم که این اتفاق موجب تلخکامی ام نشد؛ نه از امروز می ترسم و نه از فردا بیمناکم.» این اتفاق ممکن بود برای هر کسی پیش آید، ولی هر کسی نمی توانست بدون تلخکامی آن را از سر بگذراند.
پس چرا اتفاقی را که نشانه ی خوش اقبالی و اتفاقی دیگر را حاکی از بد اقبالی بدانیم؟ آیا می توان چیزی را خلاف طبیعت انسان نیست نوعی بد اقبالی شمرد؟ و آیا
[ادامه...]
Ta®an™ ... : سجاد
وحید م.ی : سلام آقا سجاد عزیز و نازنین - نفرمائید . هر چه باشد به پای مطالب خوب و تحسین برانگیز شما نمی رسد.من هم همنیوطر .انشاله مدت زمان بیشتر در هم میهن دوباره ملاقاتت کنم (gol)(gol)
عشق ایران : سلام اقا وحید گل، برادر بزرگتر و مرد شماره یک هم میهن ؛ واقعا دلتنگت بودم . خوشحالم کردی با حضورت (gol)